۱۳۹۶ مرداد ۳, سه‌شنبه

مدفوع



انسان مدفوعی است که از مقعد شیطان پایین می‌افتد.

مارتین لوتر




مدفوع، گه، فضولات؛ چیزی که انسان را معذب می‌کند، تا بر خلاف حیوانات در فکر چاره‌ای برای نابودی آن باشد. ژولیا کریستوا آن را نماینده‌ی مرگ می‌داند. شکلی از مصرف تن، تولید، و دفع. من تا جایی زنده‌ام که بتوانم بخشی از هرآن‌چه را فرو می‌دهم دفع کنم.


 فرد باتینگ و اسکات ویلسن در مقاله‌ای درخشان -ساختار روان‌شناختی آرمان‌شهر- شکل زدودن فضولات را از ویژگی‌های تفاوت فرهنگی و هویت ملی می‌دانند، و در این زمینه به گفتاری از ژیژک اشاره می‌کنند:

در مستراح سنتی آلمانی، سوراخی که در آن، مدفوع پس از کشیده شدنِ سیفون ناپدید می‌شود، در جلو دید قرار دارد به طوری که اول مدفوع در برابر ما قرار دارد تا بویش کرده، یا نشانه‌های بیماری را در آن وارسی کنیم؛ برعکس، در مستراح‌های رایج فرانسوی سوراخ در پشت است، یعنی قرار است مدفوع هر چه سریع‌تر ناپدید شود؛ در نهایت، مستراح‌های آنگلوساکسن (انگلیسی و آمریکایی) نوعی ترکیبِ این دو را عرضه می‌کند، میانجی‌یی میان این دو قطب متقابل –کاسه‌ی توالت پر از آب است، از همین‌رو مدفوع در آن غوطه‌ور است- مرئی، لیکن بدون بو.



بررسی و مطالعه‌ی زباله‌ها و فضولات، و رویکرد دولت‌ها نسبت به نابودی یا بازیافت آن‌ها، نه تنها تابع ساختارهای فرهنگی و سیاسی که به مانند یادبودهای ملی بیان‌کننده‌ی ارزش‌های حاکم بر آن جامعه است. شاید از این روست که لاکان آن را مشخصه‌ای از تمدن و فرهنگ می‌داند: فرهنگ به معنای مدفوع است، فاضلابی بزرگ.


تصویر نمایی است از فیلم کوتاه «مدفوع» به کارگردانی کاراکس؛ اپیزود دوم فیلم توکیو. آن مرد کثیف، با آن سیمای کریه، ریش قرمز، چشم سفید، یک روز از چاه فاضلاب یکی از خیابان‌های توکیو بیرون می‌آید و با حضورش مردم را می‌ترساند. غذایش گُل و اسکناس کاغذی است؛ زیر شهر زندگی می‌کند؛ میان کثافاتی که دیگران دفع و از خود دور می‌کنند. در پی انفجاری که انجام می‌دهد دستگیر می‌شود و روانه‌ی زندان. آن‌جا به وکیلی که زبان او را می‌فهمد می‌گوید که نامش «مدفوع» است. او خود را محصول تجاوز انسان به مادر قدیسش می‌داند. این مرد چون فضولاتی که دفع و هیچ‌گاه از زندگی کامل زدوده نمی‌شود، چند سال بعد، در فیلم دیگری از کاراکس -هولی موتورز- سردرمی‌آورد.

هیچ نظری موجود نیست: