در کتابهای ادبی نامش معمولن کنار اسم بودلر، رمبو، لوتره
آمون و آنتونن آرتو میآید: ژرار دو نروال، نابغهای که خیلیها به حق او را بانی
مکتب سوررئالیسم میدانند، او تاثیر زیادی بر این جنبش گذاشت، و آندره برتون بارها
در مصاحبههایش از او یاد میکند: «روح سوررئالیسم در نروال حلول کرده است.» او
اعتقاد داشت که قلمرو خیال واقعیتی برابر با واقعیت دنیای بیداری دارد. و همانطور
که از جملهی اول یکی از شاهکارهایش «اورلیا» پیدا است رویاها را زندگی دوم آدمی
میدانست. همین درآمیختگی رویا و واقعیت در کارهایش یکی از دلایل علاقهمندی
سوررئالیستها به او بود، که منجر به نگارش خودکار میان آنها شد. او که بارها به
علت اختلالات روانی در تیمارستان بستری میشود، در خیابان خرچنگی را که به نخی
بسته بود دنبال خود میکشید و برای مردم شکلک درمیآورد.
در بیست سالگی با ترجمهی فاوست گوته به عنوان یکی از چهرههای
مهم ادبی شناخته میشود. علاقه به گوته، و نیز اساطیر شرقی او را وادار میکند به
شرق سفر کند و بعد از دیدن مصر، بیروت و لبنان و بعدا یونان یکی از مهمترین کتابهایش
را مینویسد: سفر به شرق. او در این سفر به مطالعهی دین اسلام، عرفان، و اساطیر
شرقی میپردازد. در بخش دوم «اورلیا» از نگین انگشتری حرف میزند که روی آن کلمات
الله، محمد و علی حک شده است.
بعد از بازگشت از سفر دوباره در بیمارستان بستری میشود. بعد
از طی یک دوره درمان و ترخیص از بیمارستان به شبگردی در خیابانهای پاریس ادامه میدهد
تا اینکه سرانجام او را در بامداد 26 ژانویه 1856، در یکی از کوچههای پاریس در
حالی پیدا میکنند که خودش را با طنابی حلقآویز کرده است. او قبل از خودکشی نسخهی
دستنویس یکی از مهمترین رمانهایش «اورلیا» را در جیبهایش گذاشته بود.
نقل است که «روژه لسکو» مترجم فرانسوی «بوف کور» از هدایت میپرسد
که آیا «اورلیا»ی نروال را خوانده است یا نه؟ و هدایت پاسخ میدهد که اگر آن را
زودتر خوانده بود هیچوقت «بوف کور» را نمینوشت. آمیختگی دنیای واقعی و رویا در
این رمان چنان است که سخت میشود باور کرد قبل از آغاز جنبش سوررئالیسم نوشته شده
باشد. نروال که در زندگی واقعیاش به وصال معشوقش «جنی» نمیرسد او را در این رمان
با نام «اورلیا» میآورد. اورلیا میمیرد و او که اعتقاد داشت گذشته و حال با هم
در ارتباط هستند و «رویا» پُل این ارتباط است، برای وصال با اورلیا وارد قلمرو
رویا میشود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر