۱۳۹۴ اسفند ۶, پنجشنبه

حاشیه‌نویسی بر پنج‌شنبه



سرم را پایین انداختم و سعی کردم نگاهت نکنم، تا خجالت نکشی. هر چند بعدها قدر لطفی را که امروز با ظلمی که در حقم روا داشتی بیشتر و بهتر می‌فهمم و درک می‌کنم. تو امروز با من بد کردی، تا ندانسته مرا از رنجِ روحی سال‌های پیش رو نجات دهی.
 *
از تنهایی‌ها می‌توانم به تنهایی لذت‌بخش بعد از خودارضایی اشاره کنم. این‌که دیگری را کنار خودت نبینی. آسودگی یک‌نفره؛ لذتِ غیاب، حاصلِ عشق‌بازی‌ای که در آن عاشق و معشوق یک نفرند.
 *
هر سال، در همان روز می‌میری. و من از عقب‌انداختنِ مرگ تو عاجزم. هر سال در آن روز می‌میری؛ در آن ساعتِ صبح که من خواب بودم و صدای گریه بیدارم کرد.
 *
تمامِ وقتِ مرا داستان‌ننوشتن گرفته است!
 *
کلمات مُرده‌اند.
*
می‌توان یک جمله از آن را انتخاب کرد و بر اساس آن جمله قضاوتی کرد که شاید ربط چندانی به کل کتاب نداشته باشد، و قضاوت درستی هم درباره‌ی کتاب نباشد. اما می‌توان برای هر جمله و پاراگرافش دست به خوانشی جداگانه زد! این اثری است که خودش را به این شکل عرضه می‌کند؛ هم در جزء، هم در کل. خوانش جزء به جزء شاید منجر به خوانشی درست درباره‌ی کل اثر نشود، اما نمی‌توان با وسوسه‌ی بازتولید اثر، بدین‌گونه، مقاومت کرد.
 *
نقل قول اول: والری حق داشت نگران خواننده‌ی بی‌فرهنگِ امروزی باشد، آن خواننده‌ای که به دنبال آن است تا سهولت خودِ متن به کمک خواندنش بیاید... بلانشو
*
نقل قول دوم: اگر قرار بود بر سنگ گورم نوشته‌ای حک شود، می‌گفتم بنویسید: آن فرد... کیرکگور
*
رنگ: شاید زردِ مایل به عدد صدوهفده


هیچ نظری موجود نیست: