۱۳۹۴ آذر ۲, دوشنبه

من تا صبح بیدارم و در کلمات زوزه می‌کشم


کتابِ بالینی قطعا مهم‌ترین کتابی نیست که تا حالا خوانده‌ایم، اما شاید تاثیرگذارترینِ آن‌ها باشد. کتابی که از خواندن و دوباره‌خوانی‌اش گریزی نیست. یک بخش از وجود آدمی که ربوده شده و حالا به شکلِ کلمات در دسترس است. کتابی که با هربار خواندن یک‌بار هم آن را نمی‌خوانیم. درست‌تر این‌که با هر بار خواندن یک‌بار هم آن را می‌نویسیم. نمی‌شود آن را مثل کتاب‌های دیگر از اولین سطر شروع کرد و رسید به سطر آخر، به نقطه‌ی پایان. کتابِ بالینی کتابی است که شروع می‌شود، اما تمام‌شدنی نیست. از این‌روست که همیشه باید در دسترس باشد. آن‌قدر نزدیک که شب با او خوابید، و روز با او بلند شد. کتابِ بالینی برای من شی نیست. نمی‌توانم «آن» خطابش کنم. برای من «او»ست. چرا که شخص است. کسی است که بیشترین نزدیکی را با من دارد. چگونه می‌توانم روزم را مثلن بدون خواندن چند سطر از «من و پروست» بارت بگذرانم؟ آن‌جا که می‌گوید: «غیبت فقط در اثر دیگری می‌تواند وجود داشته باشد: دیگری است که می‌رود، منم که می‌مانم. او در حال جدایی ابدی، در سفر است. من، منِ عاشق، کارم به‌عکس اوست: ساکنم، بی‌جنب‌وجوش، هروقت بخواهیدم در دسترسم: بلاتکلیف و میخکوب، مانند بسته‌ای مانده در گوشه‌ای فراموش‌شده در ایستگاه راه‌آهن» اصلن چطور می‌شود حالا که روزمرگی بخش جدایی‌ناپذیر زندگی‌مان شده، نرفت سراغ آن قسمت از کتاب که بارت از لذت تنبلی می‌گوید: یک‌بار هم که شده بیا تنبلی کنیم. من با این کتاب بود که لذت بطالت را کشف کردم. این‌که ساعاتی از شبانه‌روزم را به بطالت بگذرانم؛ کاری انجام ندهم، یک گوشه بنشینم و احساس کاهلی کنم: «این‌که خود را به دست زمان بسپری و از روزگارت یک روز تعطیل طولانی بسازی.» همه‌ی آن‌هایی که مرا می‌شناسند از ارداتم به بارت و پروست خبر دارند. این را مطمئنم که زندگی‌ام بدون خواندنِ «در جستجوی زمان از دست رفته»، «سخن عاشق» و «رولان بارت نوشته‌ی رولان بارت» چیزی کم داشت؛ این سه کتاب بالینی. به جرات می‌توانم بگویم در طول ده سال گذشته حتا یک روز نبوده که صفحاتی از آن‌ها را نخوانده باشم. و حالا «پروست و من» همه‌ی این کتاب‌ها را یک‌جا در خود دارد. آن هم با ترجمه‌ی عزیزی چون احمد اخوت؛ که بی‌شک بهترین ترجمه از کار بارت است. کتابی که خودش زندگی است؛ یک زندگی مستقل. این فقط یکی از کتاب‌های محبوبم است. سرم را برمی‌گردانم و روی تخت کتاب بارکر را می‌بینم: «مرگ، آن یگانه و هنر تئاتر» آن طرف‌تر «خیابان یک‌طرفه»ی والتر بنیامین، «کتاب‌دلواپسی» فرناندو پسوا، یادداشت‌های کافکا و...

هیچ نظری موجود نیست: