۱۳۹۵ تیر ۶, یکشنبه

زردِ نشستن



اگر ویرجینیا وولف از «اتاقی از آن خود» می‌گوید، من از «گوشه‌ای از آن خود» حرف می‌زنم. جایی در اتاق، امن‌ترین مکان دنیا. این میز گوشه‌ی من است. تنها جایی در هستی که به من معنا می‌دهد؛ وقتی روی صندلی می‌نشینم و دست‌هایم را برای چند دقیقه روی میز می‌گذارم؛ بی‌که کار خاصی انجام دهم؛ یا وقت‌های خواندن و نوشتن. مسافرت‌های من از روی این میز آغاز می‌شود و روی این میز هم خاتمه می‌یابند. روبروی دیوار، پشت به همه چیز. چند دفتر، تعدادی کتاب، نسخه‌های ویرایش نشده‌ی نوشته‌ها. همه‌اش یک متر، سهم من از جهان همین یک متر است، جایی حتا کوچک‌تر از گورم.

با این‌که علاقه‌ی خاصی به صندلی‌های ساده‌ی چوبی دارم، نمی‌توانم از این صندلی زردرنگ دل بکنم. نقش ویژه‌ای در زندگی من داشته و خواهد داشت. رد آن را می‌توان در بسیاری از یادداشت‌هایم پیدا کرد. این همان صندلی‌ست که پدربزرگم بیست سال روی آن به انتظار مرگ نشست. آرزویم مُردن روی آن، پشت میز، روبروی دیوار، با سرِ خم‌شده روی آخرین کلمات است.

آگامبن در مقدمه‌ی کتابش «کودکی و تاریخ» هر اثر مکتوب را طرحی ناتمام از اثری می‌داند که هرگز نوشته نشده است: «نسخه‌ی جعلی کتابی که خودِ آن را نمی‌توان نوشت.» من  نیز در همه‌ی لحظات زندگی‌ام، جز وقت‌هایی که پشت این میز نشسته‌ام، نسخه‌ی جعلی خودم هستم.


*** 

«هر اثر مکتوب را می‌توان درآمدی بر (یا در واقع، طرحی ناتمام از) اثری دانست که هرگز نوشته نشده، و مقدر است هیچ‌گاه هم نوشته نشود، زیرا آثار بعدی، که به‌نوبه‌ی خود در حکم درآمدها یا الگوهایی برای دیگر آثار غایب خواهند بود، تنها نمایان‌گر پیش‌طرح‌هایی کلی یا نقاب‌های مردگان هستند. این چنین، اثر غایب، گرچه در هیچ گاه‌شمار دقیقی جای نمی‌گیرد، آثار نوشته‌شده را هم‌چون «پیش‌گفتارها» یا «پی‌گفتارها»یی بر متنی ناموجود، یا در معنایی کلی‌تر، هم‌چون آثاری حاشیه‌ای، که معنای راستین‌شان را تنها در متن اثری ناخوانا می‌یابند، پدید می‌آورد.... می‌توان گفت این آثار هم‌چون نامه‌های منتسب به افلاطون، نسخه‌های جعلی کتابی هستند که خودِ آن را نمی‌توان نوشت.»

هیچ نظری موجود نیست: