تابستان فصل من نیست. تنها
خوبیاش را شربتهای عرقیات گیاهی میدانم که هر روز لیوانی بزرگ از آن را سرمیکشم.
پروسهی آماده کردنشان برای من نوعی مراقبه است. وقتی آن را هم میزنم صدای قطعات
یخِ داخل لیوان کم از اتفاق افتادن یک هایکو نیست.
***
خواندن یادداشتهای روزانهی
دیگران، روزمرگی را امری گریزناپذیر، تاملبرانگیز، و حتا خواستنی جلوه میدهد.
روزها از پس هم میآیند؛ بدون هیچ فعالیت جدی؛ روزهایی که تنها اتفاقِ آنها کلمه
است.
***
خواندن یادداشتهای روزانه
زمان خاص خودش را میطلبد. برای من در فصلهایی که هوا گرم است بعدازظهرها وقت
مناسبتری است؛ دقیقا زمانی که خودم با
روزمرگی و ملال درگیرم! در فصلهایی که هوا سردتر است خواندن آنها را به شب
موکول میکنم. طولانی بودن روزها و شبها هم در این انتخاب قطعن بیتاثیر نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر