سیگار کشیدن عملی اروتیک است. پکزدن و بیروندادنِ دود تداعیکنندهی رابطهی جنسیست؛ همراه با نوعی ارگاسم. دهان بعد از مدتی میل به مکیدن پیدا میکند. در حالِ ترکْ دهان بیقرار است، میل به فرو دادن دارد.
ده روزی میشود سیگار را
ترک کردهام. هر چند «ترک» کلمهی درستی نیست؛ باید مینوشتم: ده روزی میشود
سیگار نمیکشم. میلش را دارم، ولی ریه و ششها یاری نمیکنند. باید به گفتهی دکتر
مراقبت کنم از خود. مواظبِ خود بودن کمی من را خجل میکند؛ من آنقدر نسبت به خودم
خطرناک بودهام که برای رهایی به یاریِ چند
نفر نیاز دارم.
کسی که سیگار میکشد خودش را
دود میکند. مثل آن گیاهخواری که از گوشت بدن خودش تغذیه میکند. بدن سخت با
فقدانِ چیزی که به آن عادت کرده کنار میآید. در این مدت برای ارضای هرزگیِ دهانم
پناه بردهام به انواع تنقلات، از آجیل و آبنبات گرفته تا کشکی که هر روز سق میزنم.
میل عجیبی به مکیدن پیدا کردهام.
همراه با این میل و عصبانیتِ ناشی از کمبود نیکوتین، موجودِ عجیبی درونم سر بیرون
آورده؛ آنقدر وحشی که اگر چیزی برای جویدن و مکزدن پیدا نکند پناه میبرد به حرفهای
رکیک. فحشها مثل دود بیرون میآیند؛ هر چه زشتتر، ریه و ششها احساس بهتری دارند.
دهانِ بیپناهِ من روسپی شده است.
پسنوشت: عکسْ نمایِ اجرای یکی از
نمایشنامههای بکت است: «من نه». کاراکتر اصلی نمایش دهان زنیست گرفتارِ وضعیتی
برزخی؛ مونولوگی طولانی از حرفها، خاطرهها و اشاراتی به خدا و گناه. او با اعتراف
کردنِ هر آنچیزی که به ذهنش میرسد خودش را آزار میدهد، حتا سخنانش را به مدفوع
تشبیه میکند: توی نزدیکترین مستراح... خالیاش کن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر