۱۴۰۱ مرداد ۳۰, یکشنبه

سایه‌ی تن درشکه‌چی


 

 

ناتالی ساروت در کتاب «عصر بدگمانی» از ظهور رمان‌هایی می‌گوید که برخلاف رمان‌های قرن نوزدهم -که در آن‌ها شخصیت‌های رمان از هر امتیازی برخوردار بودند و خواننده نه تنها از میزان دارایی‌های او که حتا از زگیل روی دماغش هم خبر داشت- حول محور شخصیتی می‌گردند که همه‌چیز است و هیچ نیست؛ و دیگر کاراکترهای رمان نه تنها موجودیتی مستقل ندارند که بازتاب آمال و آرزوها، و دیگر خصوصیات و تمایلات این «منِ» بی‌نام و نشان‌اند. به گفته‌ی او اگر این شیوه‌ی رمان‌نویسی شامل شاهکارهایی چون «در جستجوی زمان از دست رفته»، «دفترهای مالده لائوریس بریگه»، «سفر به انتهای شب» و «تهوع» نبود، ممکن بود فکر کنیم که این نگرش نوعی بیماری‌ست که حاصل خود مرکز بینی نویسندگان کم‌تجربه و ناآزموده‌ای‌ست که نقش قهرمان اصلی کتاب‌شان را به خود داده‌اند. ساروت این تحول را نشانه‌‌ی پیدایش حالتی روحی هم در نویسنده و هم در خواننده می‌داند. همین روحیه‌ی تازه است که منجر به ظهور نویسنده‌هایی می‌شود که با بدگمانی به نظام ساختاری رمان کلاسیک و عناصر سنتی روایت‌های داستانی مانند شخصیت‌پردازی، طرح و حادثه می‌نگرند. نویسنده‌هایی که با آثارشان جنبش موسوم به «رمان نو» را در فرانسه پایه‌گذاری می‌کنند.

 

در حالی که جنبش «رمان نو» در فرانسه داشت به همت انتشارات مینویی و مقالات بارت و رمان‌های «ناتالی ساروت»، «آلن‌روب- گری‌یه»، «کلود سیمون» و دیگران جا می‌افتاد در آلمان رمان کم‌حجمی چاپ می‌شود که منتقدان آن دوره از آن به تحولی در ادبیات داستانی آلمان نام می‌برند: «سایه‌ی تن درشکه‌چی». «پتر وایس» را در ایران معمولا با نمایشنامه‌های «شکنجه و قتل ژان‌پل مارا به اجرای ساکنان تیمارستانِ شارنتون به کارگردانی مارکی دو ساد»، «استنطاق» و «سرود آدمک» می‌شناسند. این در حالی است که می‌توان رمان کم‌حجم او را با آن لحن واقع‌گرایانه‌اش در بیان و توصیف جزئیات مربوط به اشیا و حالت‌های رفتاری نمونه‌ی درخشان‌تری از نوع فرانسوی‌اش در نظر گرفت. چنان تاثیرگذار که خواننده بعد از خواندنش دیگر مثل قبل به اطرافش نگاه نخواهد کرد. شکلی از مهندسی نگاه، که با توجه‌ی بی‌طرفانه به جزئیاتی به‌ظاهر بی‌معنا به «نگاه» لحن و ریتم می‌دهد.

 

هیچ نظری موجود نیست: