۱۴۰۱ شهریور ۶, یکشنبه

ترانه‌ی ناشاد زندگی



 

ناگزیرم از خواندن‌ات. از دوباره و چندباره خواندن‌ات. تو کتاب خصوصی من هستی. ترانه‌ی ناشاد زندگی‌ام، مانیفست افسردگی خصوصی‌ام، یقین گمشده‌ی خصوصی‌ام، مرگِ خصوصی‌ام. کتابی که در این چند سال بارها خوانده‌ام و به کسی معرفی نکرده‌ام. تو وصیت‌نامه‌ی نانوشته‌ی منی. حکمِ مرگِ خودخواسته‌ی من. نمی‌شود هر سال به تو برنگشت. تو که نمادِ درد زیستنی. وسوسه‌ی خودکشی هستی. با این‌حال هر بار با خواندن‌ات از مرگ نجاتم می‌دهی. تو که نویسنده‌ات به «نیچه» معتاد بود. که هم‌چون «سلین» از نویسنده‌های نفرین شده است. که مرگ را برای خود برگزید. خودکشی کرد. خودکشی شد. از معدود رمان‌هایی هستی که نسخه‌ی سینمایی‌اش هم در نوع خودش درجه یک است: «آتش سرکش» یا «امید واهی» به کارگردانی: لویی مال. در تمام صفحات تو این «امید» است که از دست می‌رود. «یقین» است که خاموش می‌شود. چقدر دوست دارم در گفتگوی آلن با دوستش نفر سوم بودم. که نفر سوم هستم. که خواندن مرا در آن درماندگی سهیم می‌کند. در عصیان آن روحی که پوچی آن را فرسوده است. آلن، او که جسم و روحش در مسیر نابودی گام برداشته؛ آن نابودی که روی دیگر سکه‌ی ایمان به زندگی است. او که فردا خودش را خواهد کشت، اما ابتدا باید شب را به پایان برساند.

هیچ نظری موجود نیست: