۱۳۹۴ مرداد ۱۵, پنجشنبه

تهوع

او در طول روز بیشتر از این‌که کاری بکند، کاری نمی‌کند. معمولا یک ساعت طول می‌کشد تا خودش را مجاب کند از روی تخت پایین بیاید. روبروی آینه‌ی دستشویی بایستد و به آبلوموفی که روبرویش ایستاده سری تکان دهد.

روحِ فاوستی او، چون عقربه‌ی شکسته‌ی ساعتی، زمان را در بیهودگی‌اش به انجام می‌رساند؛ تا فرصت این را داشته باشد خشابِ زندگی‌اش را از کلمه و خمیازه پُر کرده و در یک فرصت مناسب با شلیکی به شب تجاوز کند.

زندگیِ او دارد او را بالا می‌آورد؛ یک تهوعِ مکتوب، که کلماتش کلماتی دیگر را دود می‌کند. و باز با این حال، چون کتابی که ترجمه‌اش بد است، تن داده به خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و خمیازه و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و فرداها و...

هیچ نظری موجود نیست: