۱۳۹۴ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

دستم را تکان دادم و تو چند ایستگاه پایین‌تر ایستادی!

یکی از خوبی‌های او این است که رانندگی یادش رفته و قرار هم نیست دوباره آن را یاد بگیرد. از این‌که گواهی‌نامه ندارد احساس خوبی دارد؛ احساسی که بی‌شباهت به احساس مجرد بودنش نیست. او معمولا اگر جایی کاری داشته باشد به آژانس هم زنگ نمی‌زند، می‌رود کنار خیابان می‌ایستد و سوار ماشینی می‌شود. امیدوار است بالاخره یک روز بتواند دوستی را که سال‌ها منتظرش بوده از میان همین راننده‌ها پیدا کند.


هیچ نظری موجود نیست: