۱۳۹۴ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

سدوم و عموره


حتا پشت‌سرم را نگاه نخواهم کرد. شب را به تن می‌کنم و قدم‌زنان تمام کوچه‌ی «مارسل پروست» را طی خواهم کرد. تو در انتهای کوچه ایستاده‌ای؛ مرا به دوئل دعوت می‌کنی. تا تو برگردی و شلیک کنی خیابان را در جیبم خواهم گذاشت، «سدوم و عموره» را خواهم پوشید و «دشواری وطیفه» را به باد خواهم داد. تو برمی‌گردی، جای خالی مرا می‌کُشی. من تا چشم کار می‌کند دورم.

هیچ نظری موجود نیست: