تعطیلات همیشگی؛ اولین فیلم جیم جارموش. روزگار سپریشوندهی جوانی است به نام الی، که
فیلم همانگونه که جارموش در مصاحبهای میگوید با الهام از زندگی واقعی بازیگر آن
نوشته شده است. چند روز از زندگی جوانی که نه کار و منبع درآمدی دارد و نه حتا
سرپناهی. پیش دوستانش زندگی میکند، یا اینکه گوشهای از خیابان میخوابد. او
بدون هدف است. میخواهد همانطور که خودش میگوید خیلی زود زندگی کند و بمیرد.
خیلی راحت با آدمهایی که به صورت اتفاقی با آنها برخورد میکند آشنا میشود، هر
چند میداند این آشنایی سرانجامی نخواهد داشت. برای او آدمها اتاقهایی هستند که
مدتی در آنها میماند تا وقتی که وسایل اتاق تازگیشان را از دست میدهند و هالهای
از ترس آنها را فرامیگیرد. یک پرسهگرد میان آدمهایی که از خودش تنهاترند. در
فیلم هر کس به شیوهی خودش تنها است. و جالب اینکه هیچکدام از آنها به دنبال
این نیست که خودش را از دست تنهایی نجات دهد. الی انگار دارد به وصیت بوکوفسکی عمل
میکند: «تلاش نکنید.» زندگی بدون هدف او، قدمزدنهای بدون هدفش، همهچیز بر پایهی
تصادف جلو میرود. هیچ تنش دراماتیکی در فیلم نیست. نه تعقیب و گریزی، نه دعوایی،
نه خشونتی. حتا جایی هم که دست به دزدی میزند از قبل برنامهای برای آن نداشته.
او را شاید بتوان یک پرسهگرد دانست. او در شهر میگردد. نیویورکِ فیلم، نیویورک
پاساژها و کافهها نیست؛ در خیابانهایی پرسه میزند که به ندرت کسی در آنها دیده
میشود. انگار دارد با دیدن آدمها و مکانهای که اتفاقی سرراهش قرار میگیرند
درون انزوایش را میکاود. او علاقهای به یکجا ماندن ندارد. نه شغلی میخواهد و
نه کار و درآمدی. شاید از این روست که خودش را یه جور توریست میداند. یک توریست
در تعطیلات همیشگی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر