حداقل برای من ممکن نیست. نمیتوانم دربارهاش حرف بزنم. نمیدانم برای گفتن دربارهاش از چه کلماتی استفاده کنم. هر صفحهاش را که میخوانم به صفحهی بعدی نمیروم؛ همان صفحه میمانم و یکبار دیگر میخوانمش. چند سال است منتظر ترجمهی کاوه میرعباسی از این کتاب هستم. خودش در یک مصاحبه گفته بود مشغول ترجمهاش است. دیدم خبری نیست. این شد که رفتم سراغِ ترجمهی کیومرث پارسای. رمانی متفاوت که خواندنش تجربهی متفاوتتری است. رمانی با چند داستان که خودِ خواننده هم در انتخاب داستانها و ترتیبِ خواندن و قراردادن فصلها میتواند مشارکت کند. کتابی که نخواندنش برای اهلِ ادبیات̊ خطرناک است.
قبلا شنیده و خوانده بودم که پابلو نرودا گفته هر کس که آثار کورتاسار را نخوانده بدبخت است. این را امروز با تمام وجود احساس کردم: «بدا به حال کسی که آثارِ کورتاسار را نخوانده. نخواندن کورتاسار بیماری نامرئیِ لاعلاجی است که عوارضش بعدها معلوم میشود. انگار که به عمرت طعمِ هلو را نچشیده باشی. کمکم افسرده و افسردهتر میشوی و شاید بهتدریج موهایت هم بریزد.»
* * *
آه، لاماگا! هر گاه زنی را با اندام یا قیافهای شبیه تو با آن رفتار ساده میدیدم، در سکوتی همچون دنیای ناشنوایان به او نزدیک میشدم و آنگاه که متوجه میشدم تو نیستی، خودم را همچون چتری پُر از قطرههای باران که ناگهان بسته میشود، جمع میکردم.
لِیلِی. خولیو کورتاسار. ترجمهی کیومرث پارسای. نشر علم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر