۱۳۹۴ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

به روایت کلمه

روزی که شروع به نوشتن در این فضای مجازی کردم قصدم این بود اگر بعد از سال‌ها به این یادداشت‌ها برگشتم آن‌ها را چون یادداشت‌های شخصیتی در یک رمان بخوانم. چیزی که بارت در رولان بارت نوشته‌ی رولان بارت می‌گوید: یک زندگی چیزی نیست جز: «مطالعات، بیماری‌ها، انتصاب‌‌ها. برخوردها، دوستی‌ها، عشق‌ها، سفرها، کتاب‌خوانی‌ها، لذت‌ها، هراس‌ها، باورها، سرخوشی‌ها، خوش‌بختی‌ها، خشم‌ها، تشویش‌ها: در یک کلام: بازآوایی‌ها؟ -در متن- اما نه در اثر» می‌خواهم گاهی فاصله‌ها را حفظ کنم. گاهی چیزی باشم که نیستم. طوری بنویسم انگار نوشته‌ی من نیست. من به فاصله احتیاج دارم؛ به فاصله‌هایم. به گریختنِ از خود، خود را گریختن. چند وقت پیش خوابی دیدم که در آن من و پدرم پشت یک دیوار خیلی بلندِ شیشه‌ ایستاده بودیم. دیوار هر لحظه بلندتر می‌شد. من و پدرم بی‌آن‌که متوجه‌ی همدیگر باشیم کنار هم ایستاده بودیم و آن سوی دیوار شیشه‌ای را نگاه می‌کردیم. می‌دیدیم دنیای آن طرف دیوار کپی دیگری از دنیایی بود که در آن قرار داشتیم. حالا روزهاست خودم را پشت آن دیوار شیشه‌ای می‌بینم؛ بدون کوچک‌ترین حرکتی؛ کوچک‌ترین میلی به حرکت. در این سکون است که چیزی اتفاق می‌افتد: کلمه. من کلمه را مرتکب می‌شوم، کلمه من را. می‌دانم آن‌که با کلمه است، کلمه با اوست. تن می‌دهم به کلمه. کلمه از تنِ من می‌گذرد. راه می‌شود. عبور می‌کنم. به آن سوی دیوار می‌رسم. در آن سو به سویی می‌نگرم که جای خالی مرا خالی می‌خواهد.


پس‌نوشت: و گاه، «او» صرفا در نتیجه‌ی یک اشتباه نحوی جای «من» را می‌گیرد: چون در یک جمله‌ی مبسوط، «او» می‌تواند بی‌مقدمه به مصادیق بسیاری سوای من ارجاع داشته باشد... (رولان بارت نوشته‌ی رولان بارت. ترجمه‌ی پیام یزدانجو. نشر مرکز)

هیچ نظری موجود نیست: