رفته بودم که رفته باشم. رفته بودم که نرفته باشم. رفته بودم که جایی باشم. رفته بودم که جایی نباشم. رفته بودم که مانده باشم. رفته بودم که نمانده باشم. رفته بودم که بیاورم. رفته بودم که ببرم. رفته بودم که رفتن را بفهمم. رفته بودم که نرفتن را بفهمم. رفته بودم که برنگردم. رفته بودم که برگردم. رفته بودم کلمات را در برف بپوشم. رفته بودم ساعت سه را بیاورم. رفته بودم به پنجشنبه بگویم: عزیزم. رفته بودم به رفتن تو. رفته بودم که تو بیایی. تو آمده بودی. تو ساعت سه بودی. تو پنجشنبه بودی. تو آفتاب ابدی یک ذهن پاک بودی. تو چمنزار گریان بودی. تو عشق در بیست سالگی بودی. تو سینوسهای ملتهب من بودی. تو ساعت بیستوپنجم یک روز زمستانی بودی. تو مسیجهای من و مرتضا بودی. تو از عریان هم لختتر بودی. تو به پشت بودی. تو به رو بودی. تو به پهلو بودی. تو ایستاده بودی. تو نیامده بودی.
در غیبت تو ساعتِ «رفتن» را از «آمدن» پرسیدم. در غیبت تو ساعتِ «آمدن» را از «رفتن» پرسیدم. حالا که آمدهام «رفتن» هم با من آمده است. حالا که آمدهام «آمدن» در من خسته است. به «میروم» میروم. به ساعتِ یک صندلی که در من نشست و زرد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر